ایدهآلیسم ناخواسته طباطبایی را یک ناسیونالیست و ملیگرا کرد/ طباطبایی به کپیکاری از غرب معتقد نبود
به گزارش خبرنگار ایلنا، جهانگیر معینی علمداری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در ابتدای این نشست، با گرامیداشت شخصیت علمی سید جواد طباطبایی و نقش وی در شرح و تعلیم اندیشه سیاسی ایران و غرب گفت: تفاوت عمده سیدجواد طباطبایی در حوزه اندیشه سیاسی غرب با سایر متفکران ایرانی، این است که ایشان هیچ کتاب مستقلی درباره ماهیت امر سیاسی منتشر نکرده است.
وی ادامه داد: ایشان در کلاسهای خود این دغدغه را داشت که نشان دهد دلیل شکلگیری اندیشه سیاسی در غرب و امر سیاسی در جهان مغرب زمین چه بوده است. ایشان البته بعدا درگیر یکسری جدالهای غیر دانشگاهی شد که این روند آموزشی متوقف شد.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با بیان اینکه طباطبایی بحث درباره دلایل ایجاد امر سیاسی را در کتب خود مطرح نکرد اما در دروس دانشگاهی خود به آن اشاره کرده بود، اظهار داشت: سیدجواد طباطبایی غرب را به خاطر غرب دنبال نمیکرد بلکه به جای تقلید و علاقه به غرب، هدفش آن بود که ببیند با تجربه غرب چطور میتوان اندیشه سیاسی را در ایران تاسیس کند.
به گفته معینی علمداری، طباطبایی همواره ایدهآلیست بود و به ما میگفت «مگر بدون ایدهآلیسم میتوان فکر کرد؟» و همین ایدهآلیسم را به عرصه سیاسی بست داد و در نهایت همین ایدهآلیسم ناخواسته او را یک ناسیونالیست و ملیگرا کرد.
وی با بیان اینکه طباطبایی خود را با کسانی چون فارابی و افلاطون مقایسه کرده و قصدش تولید علم پایهای در حوزه سیاست بود، تصریح کرد: دورنمای او این بود که ببیند چطور موفقیتهای غرب را به شکلی دیگر در ایران ایجاد و سامان نوآیینی از اندیشه سیاسی را در ایران با توجه به این تجربه درافکند.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با تاکید بر اینکه طباطبایی البته به کپیکاری از غرب معتقد نبود، خاطرنشان کرد: طباطبایی بر این باور بود که ما سنت غرب را باید بخوانیم و این درک از طباطبایی که ما را از سنتهای فکری غرب به خاطر تفاوت تجربه تاریخی نیاز نداریم، اشتباه است.
معینی علمداری افزود: وقتی طباطبایی درباره گذر از سنت به تجدد صحبت میکرد، در مابهازای اندیشه غربی به دنبال شکل گسست بود و پارادوکس بین اندیشه کلاسیک غرب و اندیشه مدرن غرب را چندان مورد اشاره قرار نمیداد. وقتی او درباره ایران صحبت میکرد، بیشتر نگاه تاریخی داشتند، اما وقتی به سراغ غرب میرفتند، بیشتر تئوریک و نظری بحث میکرد.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با بیان اینکه من از طباطبایی در کلاسهایشان این را یاد گرفتم که اساس امر سیاسی را ایجاد «نظم سیاسی» تعیین میکند، ابراز داشت: طباطبایی اهمیت غرب را در این میدانست که اگر نتوانیم درباره غرب به درجه اجتهاد برسیم، نمیتوانیم درباره خود نیز به درجه اجتهاد برسیم.
نقش طباطبایی در دفاع از مفهوم تاریخی ایران
در ادامه نشست، اسماعیل مطلوب کاری، استاد تاریخ ایران باستان با اشاره به مفهوم ایران نزد طباطبایی بیان کرد: این ایده سالهاست که در ایران مطرح شده که مفهوم ایران یک برساخت است و پس از پهلوی به وجود آمده که طباطبایی این ایده را باطل کرد.
وی با بیان اینکه نام ایران در متون باستانی زرتشتی و باستانی ساسانی و هخامنشی نام ایران آمده است، یادآور شد: داریوش زمانی که خود را معرفی میکند، تبار خود را آریایی و ایرانی میخواند. در متون هخامنشی و کتیبهها خط میخی را خطی آریانی مینامند. حتی شواهدی موجود است که در همان دوره کتیبههایی از همسایگان در تایید نام ایران موجود است. اردشیر موسس سلسله ساسانی رسما خود را شاهنشاه «ئهران» مینامد.
به گفته این استاد دانشگاه، تا پیش از دوره اسلامی، ایران بیشتر مفهومی قومی بوده و البته در کنارش مفهوم آزادگی و پهلوانی را نیز با خود حمل کرده است. همچنین نامهای شهرها و آتشکدههایی در عصر ساسانی داریم که پسوند یا پیشوند «ایران» دارند.
مطلوب کاری با اشاره به مفهوم ایرانشهر در اندیشه طباطبایی عنوان کرد: مهمترین مفهومی که سیدجواد طباطبایی از دوره باستان استخراج کرد، مفهوم «ایرانشهر» بود که دیگر مفهومی قومی نبوده و به معنای قلمرو، ملک و شهر ایرانیان است. هرچه به سمت جلو میآییم، مفهوم ایران بار سیاسی و مفهومی بیشتری میگیرد و معنای سیاسیتری پیدا میکند.
وی اضافه کرد: در دوره اشکانی که هنوز فرهنگ یونانی در ایران رواج دارد، اما اردوان دوم پادشاه اشکانی دیدگاهی ایرانگرایانه دارد و تعارض فرهنگی موجب میشود تا تاکید بر ایرانیت تا زمان اردشیر بابکان ساسانی از زمان اردوان شروع و به اوج برسد و این تاکید در شکلگیری ساخت سیاسی تاثیر بگذارد. ایران از زمان سروده شدن اوستا بر این مبنای جدید سیاسی وجود داشته است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه پس از حمله اعراب به ایران، مفهوم ایرانشهر به مرور فراموش شده و مفهوم ایران و ایران زمین به جای آن مینشیند که در آثار فردوسی نیز میبینیم، گفت: دست کم از زمان انوشیروان ساسانی ایران با معنای کامل حقوقی و سیاسی با قلمروی مشخص فهم میشود و کلمه ایرانشهر به صورت گسترده استفاده میشود.
برخلاف تصور طباطبایی، روشنفکران ایرانی سنت را میشناختند
حجت کاظمی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران نیز در این نشست با بیان اینکه «ایران» مرکز تفکر طباطبایی بود، اظهار داشت: سوال طباطبایی همان سوال در رسالههای درباره ایران مونتسکیو است که «ایرانی بودن به چه معناست؟».
وی ادامه داد: تاریخنگاری فکری طباطبایی درباره دوره قاجار و مشروطه ویژگیهای خاصی داشت که بخشی از آن توسط وی انجام شد که البته کاستیهایی داشت. او فکر میکرد که دانشگاه و روشنفکری در رویگردانی از سنت و بی توجهی به مفهوم و تاریخ سنت شکل گرفته است.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با بیان اینکه طباطبایی نسبت به افرادی مثل فریدون آدمیت که درباره مشروطه و تاریخ قاجار مینوشتند، دیدگاه ما را بسیار بیشتر گسترش داد، تصریح کرد: طباطبایی از تمام اندرزنامهها، مباحث ادبی، مذهبی و.. استفاده کرده است. ما یک نوزایی اولیه قبل مشروطه و آشنایی ایران با غرب، یکسری اندیشه جدید در ایران وارد کردیم که منشا آن هندوستان بوده است. این اتفاق در ابتدای دوره قاجاری افتاده که در اندیشه ادبی و فکری ما تاثیر میگذارد.
به گفته کاظمی، ما رنسانسی نیز در دوره ناصری داریم و افرادی مثل فرصت شیرازی برای اولین بار متون پهلوی و میخی را با کمک آلمانیها میخواند که رویدادی مهم در تاریخ اندیشه ایران حساب میشود. گستره فکری در دوره قاجار بسیار زیادتر از آن است که طباطبایی و آدمیت از آن صحبت کردند.
وی افزود: نسل جوانی که در ایران آموزش مکتبخانهای و حوزوی دید، به پاریس رفت و در جریان سفرهای فکری و علمی خود به غرب مواجهه عظیمی در میان این افراد با جهان غرب شکل گرفت.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با بیان اینکه اتفاقا روشنفکران اولیه به دلیل خروج از سنت نگاه دقیقی به سنت داشتند و سنت ایرانی و مذهبی کلاسیک ایرانی را میشناختند و پس از آن با غرب آشنا شدند و امکان بحث گسست از سنت به سوی تجدد ایرانی را داشتند، خاطرنشان کرد: آنان در بیتوجهی به سنت شروع به تفکر نکردند. شاید درباره افراد خاصی مثل ملکم خان ناآگاهی نسبت به سنت وجود داشته باشد اما درباره بسیاری از منورالفکران دوره مشروطه این مساله که طباطبایی به آنان نسبت میدهد، درباره آنان صادق نیست.
فقدان استقلال الهیات از فلسفه در تفکر طباطبایی چالش آفرین است
در ادامه این نشست، احمد بستانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی درباره طباطبایی ابراز داشت: سیدجواد طباطبایی و عبدالکریم سروش موثرترین متفکران ربع قرن اخیر ایران هستند. البته برخلاف سروش، طباطبایی متفکران منتقد قوی نداشته و در کنار مخالفان سطحی، بسیاری از هواداران وی نیز متوجه عمق بحثهای وی نشدند و میراث وی را مصادره به مطلوب میکنند.
وی با بیان اینکه طباطبایی سه کار مهم انجام داد، عنوان کرد: اولی توجه به مفهوم ایران به مثابه یک موضوع مطالعه سیاسی از طریق مطالعه تاریخ اندیشه سیاسی در ایران بود که تا قبل از او سابقه نداشت. او به تاریخ ایران و خود ایران به مثابه یک موضوع فلسفی مینگرید. بحث درباره گسستها و تداومهای تاریخ ایران یک کار کلیدی بود. در اثر درآمدی فلسفی به تاریخ ایران، ایشان منطق تحول تاریخ اندیشه در ایران را توضیح میدهد.
به گفته این استاد دانشگاه، طباطبایی تلاش کرد تا راهی بگشاید تا بتواند تمام مفاهیم اندیشه سیاسی را در بعدی تاریخی مورد بررسی قرار دهد. قبل از آنکه طباطبایی در این بحث وارد شود، دو کتاب از هانری کربن در حوزه فلسفه ترجمه میکند. کربن برای اولین بار از عنوان فلسفه ایرانی استفاده میکند.
بستانی با بیان اینکه راهبرد طباطبایی آن بود که روند مطالعه تاریخ اندیشه اسلامی را به روند مطالعه تاریخ اندیشه سیاسی ایران بدل کند، یادآور شد: ما دیگر قرار نبود خود را در جهان اسلام فهم کنیم بلکه هدف طباطبایی این بود که خود ایران را فهم کنیم.
وی با تاکید بر اینکه مهمترین تلاش دیگر طباطبایی این بود که مبانی اندیشه و امر سیاسی بود، بیان کرد: او میگفت امر سیاسی نیازمند مبانی فلسفه سیاسی است. وی تحت تاثیر ایدهآلیسم آلمانی به او کمک میکرد که نظریههایی بر مبنای فلسفی بدهد. وی تنها کمکی که معتقد بود که اندیشه غرب به ما میکند را تاسیس فکر برای تجدد میدانست و معتقد بود مدرنیته را ما خود باید با کمک سنت و تفکر غرب ایجاد کنیم.
به گفته این استاد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی، نکته مهم سومی که طباطبایی بر آن تاکید داشت، تاسیس تفکر ملی اندیشی در دنیای جدید بود. وی در این فاز از فکر خود با مخاطب قرار دادن خیل عظیمی از سیاسیون و روشنفکران، ایرانیت را وارد بحث روشنفکران حوزه عمومی میکند و با منورالفکران وارد بحث سیاست عملی میشود.
بستانی با بیان اینکه میتوان طباطبایی را به دو شکل همدلانه و رادیکال نقد کرد، گفت: مهمترین نقدی که باید وارد کرد، بحث طباطبایی درباره متافیزیک است. در میانه قرن ۲۰ اما ما با پارادایم و فضای فکری پسا متافیزیک مواجه هستیم که دیگر در آن فلسفههای دستگاهساز مطرح نیستند. در واقع دوران فیلسوفان سیستمساز دارای متافیزیک متعارف بعد از هایدگر تمام شده است. طباطبایی اما در این دوره فردی سیستمساز بود.
وی اضافه کرد: یکی از مشکلات فکر طباطبایی در دوران جدید همین تفکر سیستمساز و فکر دستگاهساز است زیرا او میخواست که یک اندیشه تاسیس کند و فکر تاسیسی نیازمند فکر دستگاهساز بود.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در اندیشه غربی به دلیل تداوم فکری و فلسفی افکار افراد کاملا شرح و پالایش شده است، اظهار داشت: اندیشمندان قدمایی ما به دلیل عدم تداوم فکریشان گسست جدی از فکر امروز ما دارند و طباطبایی ناچار کمتر به این موضوع پرداخته است.
بستانی با تاکید بر اینکه در بحث الهیات نیز فکر طباطبایی ضعفهایی دارد، تصریح کرد: در سنت ایدهآلیسم آلمانی اتحادی میان عقل و ایمان به شکل پیچیده مطرح است که حاصل مسیحیت پروتستان بوده است. در ایران اما اتحاد عمیق میان عقل و ایمان وجود ندارد و طباطبایی به موضوع الهییات و تفکر مذهبی و نقش عوامل غیرعقلانی در حیات جمعی ما توسط وی جدی گرفته نمیشود. باید در ایران استقلال الهیات از فلسفه را به رسمیت شناخت و این مقوله در بازاندیشی تفکر طباطبایی اهمیت دارد.
نگاه ایدئولوژیک روشنفکران اصلیترین محور نقد طباطبایی
در ادامه این نشست، مهدی فدایی مهربان، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران درباره اندیشه سیدجواد طباطبایی خاطرنشان کرد: برای طباطبایی مسئله ایران کانون قرار دارد و بحث ایران را همزمان با بحث انحطاط ایران مطرح میکند. انحطاط ایران برای وی یک موضوع فلسفی و اجتماعی بود. از نظر طباطبایی جامعهشناسی فعلی راهی برای فهم علل انحطاط ایران ندارد.
وی با بیان اینکه ارجاع متعدد مرحوم طباطبایی به فیلسوفان غرب نشان میدهد که پسزمینه ذهنی ایشان غربی است، ابراز داشت: تفاوت طباطبایی با کسانی چون مرحوم فیرحی در همین است و به خاطر همین نگاه جامعهشناسانه فیرحی، ایشان توسط طباطبایی متفکر ایران محسوب نشدند.
این استاد دانشگاه تهران با تاکید بر اینکه مجادله میان فیرحی و طباطبایی بر سر همین موضوع کلان روایت بود، عنوان کرد: فیرحی به تاثیر از فوکو مخالف کلان روایت دانسته و معتقد به تاریخهای ایران بود اما طباطبایی معتقد به کلان روایت درباره ایران و یک تاریخ واحد با یک دستگاه فکری واحد است و همین در پایان عمر، هر دو استاد باعث مجادله فکری بر سر تاریخ ایران و بررسی روششناسی فوکو در برابر هگل کشاند.
فدایی مهربان با اشاره به نقد طباطبایی به جلال آل احمد، شریعتی، آرامش دوستدار و نراقی گفت: از نظر طباطبایی این روشنفکران درباره علت انحطاط ایران و تفکر ایرانیان صحبت نکردند و طرح اینها از نظر طباطبایی ادامه همان انحطاط است و فکر آنان را مملو از ایدئولوژیهای جامعهشناسانه معرفی میکند. آنان در مساله اعوجاج و خلط ایجاد کرده و موضوع اصلی ایران و انحطاط آن را به حاشیه میبرند.
وی افزود: از نظر طباطبایی ایدئولوژیها و جامعهشناسی چون نگاه بخشی و ناحیهای دارند، دید کلی ندارند و فکر ایدئولوژیک این بالقوگی را ندارند که مسیر تاریخ را توضیح دهند و کار فلسفه و سیاست چیز دیگری است. آنان عینیت موضوع را درک نمیکنند و این مساله نگاه ایدئولوژیک محور بحث ایشان درباره عینک ایدئولوژیک منورالفکران ماست.